میگن سالی که نت از بهارش پیداست ،‌به نظرم از بن و بیخ اشتباهه ،‌ سالی که گ*هه از لحظه سال تحویلش معلومه ؛ اصلا ما از این سال چی توقع داشتیم وقتی از الف ش داشت سیل میومد ال ی ته الفباش ، از همون کمون بالای کشور گرفت و تا تهش رو شست ، اخر سال شده و مردم جنوب دارن توی آب برای عید آماده میشن …

    گفتیم بابا سیل درک ، خشکسالی بود ، خودشون احمق بودن رفتن کنار رودخونه زندگی راه انداختن و اسب زین کردن ، خلاصه با ۱۰۰۰تا ال و بل سیل رو رد کردیم که دلار زارتی شاشید وسط گل قالیمون ؛ دیگه یه چند وقتی همینا رو هی میدیدم و زور میزدیم تو خاطرات بهشون نگاه کنیم ولی مثل پلاسکو ،‌ نفتکش سانچی ،‌ کلی شهید و زه کرمانشاه و تونل ریزونا و سوانح رانندگی و سقوط هواپیما . فقط یاد گرفتیم از کنارشون بی تفاوت رد شیم ، گفتیم کنکور داریم ، درک دنیا اصن ،‌ بزاریم درش فقط یکی یکی پشت خط نگاهشون کنیم که سی همون کنکور و خریت های بعدش شد بلا ، داشتیم به خریت خودمون میخندیدم که قیمت بنزین رفت بالا ، اعتراضات و داستان ماستان که حکومت میاد پایین و این داستانا که شروع کردیم به کل ۹۸ خندیدن ، اون اوس کریم هم نامردی نکرد ، گفت میخندی ، باس بخوریش ! زارتی زد قاسم لدر ُ کشت ،‌ اینجا خیلی درد نداشت ، حتی میونم بگم اون چند ساعت دیدن وحدت مردمی توی حداقل یک زمینه لذت بخش هم بود ! لرز و ترس بعدش بود که هواپیما زدن و ترس پدافند هوایی رو توی چشم همه مون کاشتن ، پشت بندش هم خریت یکسری مسئول ۱۰۰ تا آدم رو توی یه تشیع کرد شوری آب خراسان ، اونجا بود که سر زدیم به دیوار و رو کردیم به آسمون و گفتیم " بزن تار و بزن تار که باز امشب دلمون از دنیا گرفته . " (بزن تار ، هایده ۰:۴۵ تا ۱:۰۶ ) 

    عینا که آسمون زد تار و دلمون آروم گرفت گفتیم خب بریم تو دنیا واقعی که دیدیم این لامصب اومد برا ما تار بزنه شاشیده به خودش و از کنار پاچه هاش ریخته  کل سیستانُ آب برده ، اینقد هم شاشیده که تا خود جیرفت و دریا اصن کِش کرده ، توی همین گیر دار بودیم که بالا پایین کنیم خیرات کنیم در حد خودمون برای این بدختا که اصن اَمون نداد و این کولاک ه زد عن بندمون کرد ، این مرض چینیه هم پابه پاش زد به ضعیف کشی و همه مون رو با یه تف و نم آب مسخره کرد !

دیگه شد آخر سال اما اینقد داغ دیدیم که هنوز می ترسیم بگیم این ۱۱ روز چیز جدیدی نداره برامون ، اینقد بدی دیدیم که اگر ارس و کارون نبودن میشد بگیم بیشتر از هرچه توی این مملکته داغ دیدیم ، حیف که بسطامی مرده ، مگر نه میگفتن بهش که بره سر دماوند بشینه گلپونه ها رو برای این مردم سر بده ، شاید که یه کم از درمون کم شد .



پ.ن : درسته اصن هوای عید نداریم ولی خب این آخره سالی هم بقیه رو یادتون نره !


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها